میخواهم مرد باشم ....
دلم میخواهد اگر بار دیگر بدنیا امدم مرد باشم
مرد که باشم،دیگر زن را خوب می شناسم
اینکه تا چه حد غیر قابل تصور است
ریز بین و حساس است!
اینکه حواسش همیشه به همه چیز هست
هم ظاهر،هم باطن ،هم افکار مردش ...
حتی موقع بوسیده شدن هوشیار است
و"یک لحظه" کافیست
بوی خیانت را احساس کند
تا بسوزاند و بسوزد
می فهمم زن چرا رویا می بافد!!
چرا مدام می پرسد دوستش دارم یا نه!
چرا دوست دارد ناز کند و
چقدر کیف می کند نازش کشیده شود
چقدر برایش بوسیده شدنی
که به تخت نکشد "حرمت" دارد
و چرا و کی و چطور یکباره دل می کند و
می رود و می رود...؟!
چرا یک زن خاطره اش را در نبودش؛
از بودنش بیشتر دوست دارد...؟!
و چطور با خاطره های خوبش زندگی می کند
چرا دوست دارد وسیله ای را از خودش پیش عشقش جا بگذارد...؟!
چرا زن انقدر در عاشقی بی پروا هست ...؟!
و ....
چرا دوست داشتن زن ....
"تا کجا" و "تا کی" ندارد
نهایت ندارد...
نظرات شما عزیزان: